نتایج جستجو برای عبارت :

خبرای خووب

سلاااام به مهربونترینم
رسیدیم به روز تولدم روزیکه شما صلاح دونستید و من رو وارد این دنیا کردین و از اون روز شروع شد زندگی من شروعی که پر بوده از تجربه و یاد گرفتن و رشد کردن و در این بین چقدررر تغییر بوده چقدر فهمیدن و یاد گرفتن تو اووج ناامیدی برام چنان آتشی از نور ساختین که روحم پرواز کرده به سمتتون و هر وقت نگران بودم و دلتنگ و هراسناک از اینکه منو یادتون رفته جوری خجالت زده م کردین از نگاه و توجهتون که حض کردم از اینهمه عشق گاهی میمونم من ع
هفته ی پیش.....روزای اول هفته به شدت حالم بد بود......اصلا روحیه ام صفر بود....
یکم بعد بهتر شدم.....الان هم خوبم اما شارژ و شنگول نیستم...درحدی که نمره وحیم خیلیی به=خواد باشه,در حد 13 هست....(
متوجه شدم که اگر هر روز  یه مسیر کوتاهی رو پیاده روی داشته باشم,حالم اینجور بد نمیشه.....اما این هم یک احتمال هست.......
نمیدونم.....فقط اینو میدونم که هر جوریه باید تا امتحانم,روحیم خوب باشه که هم بتونم بخونم هم امتحانمو خووب بدم....
یه خبر خوب شنیده بودم که دو روز شارژ بو
سلام مهربونم
امروز بعد از یک هفته که از سفر برگشتیم دلم خواست باهاتون نوشتنی حرف بزنم تو این یک هفته یه چیزایی حالمو عاالی کردن بازگشت دوباره به سمت کتاب ملت عشق و پیشنهادش به یه آدم خووب که اونم مشتاقانه داره  میخونه کتابو چقد خووبه پیدا شدن آدمی سرراهت که افکار و علایقش بهت شبیه باشه فاطمه انسان دوستداشتنیه و هزااران بار شکر بابت قراردادنش سر راهم مهربونترینم میدونم که هر لحظه حواستون بهم هست و نمیذارید هیچجایی دچار ناراحتی و ناآرومی شم
خبر خووب خبرر خوووب
اگه مثه من یه عالمه از کارهای امسال تون مونده و می خواین تو این دو هفته باقی مونده انجامشون بدین، هرچی زودتر شروع کنید که به سال جدید منتقل نشن
اماا خبر خووووب
من امروز تو امتحان تعلیم رانندگی قبول شدم خداحافظ راننده تاکسی
اما لازمه بگم اگه پدرها نبودن هیچ وقت هیچ دختری رانندگی یاد نمی گرفت♥️
خوش حالم از پس این یکی هم بر اومدم
 #دانشگاه: خوشبختانه انتخاب واحد کردم و امروز رفتم سر کلاس، ناگفته نماند استادی که نمیاد و قلل
 
 
 
امروز بعدازظهر,کالجمون تو باتشون(که هممون عضو هستیم) یه پیامی رو گذاشت که من همینجوری دلم خواست از یه تیکش اسکرین گرفتم که به پستم اضافش کنم.....اون قسمتهای مخدوش شده هم اسم کالج و اسم دانشگاهایی هست که من ازمون ورودیشونو دارم.....8 بند داشت....شامل اینکه چی بپوشیم و چطور بیایم و ساعت چند اونجا حاضر باشیم و اینا....
با دیدن این پیام,یه ذوق مخلوط با استرس درونم بوجود اومد....ذوق از اینکه امتحانم نزدیکه.....استرس هم بخاطر امتحان که دلم میخواد خووب ب
سلام مهربونم 
از دیروز بدجوری دلم گرفته هرچقدر هم که فکر میکنم تا دلیلشو بفهمم متوجهش نمیشم راستش رو بخواید حس میکنم دلتنگ شما هستم خیلیی زیاد دلم یه حال خووب میخواد با شما یه خلوت قشنگگگگ پر از حس بودن شما و آروم شدن روحم و لبریز شدنش از عشق شما چقد خوبه بودنتون هییچ آرامشی تو دنیا جای آرامش حضورتونو نمیتونه بگیره ، همه آرامشای دنیا زیباییای خودشونو دارن و هر کدومشون برای نزدیکتر شدن به شما جایگاه خودشو داره مهربونم ممنونم بابت همه قشنگیه
کهگیلویه و بویراحمد؛زمان خووب ، مدیر کل املاک و ثبت احوال کهگیلویه و بویراحمد ، اظهار داشت: اوراق مالکیت در کهگیلویه و بویراحمد صادر شده و مالکیت 5،100 خانه مسکن را به دست آورده است. خانه در منطقهوی با تأکید بر اینکه ثبت نام املاک استان آماده صدور پروانه املاک عمومی و دولتی در محدوده سطح شهر پس از دریافت مجوزها است ، با تأکید بر لزوم ایجاد دولت و اخذ اسناد زمین. اسناد و نقشه های خاص.کهگیلویه و بویراحمد ، مدیرکل ثبت احوال و خدمات نقل و انتقال ، گ
دیشب گوشی م زنگ خورد دوستم فاطمه بود...
خونه شون رو عوض کردن بعد از اتمام سال تحصیلی و تلگرام هم که قطع شد رسما هیچ ارتباطی باهم نداشتیم...
دیشب زنگ زده بهم میگه من مشهدم گوشی رو میگیرم سمت حرم دعا کن...
بعد از اینکه دعا کردم آنتن رفت و قطع کردیم...
بعد چند دقیقه دوباره زنگ زد گفت حالا گوشی رو بده مامانت دعا کنه...

عاخه یه دوست چقدر میتونه با وفا باشه؟!
دریافتپ ن:دوستای خوبتون زیاااد باشه ان شاءالله:)
روز و شبتون پر از حس های خوب...:)
#آقا بطلب...
یاعلی...
سلام دوستان عزیزم...
همنطور که گفته بودم چهارشنبه صبح,من امتحان کتبیم رو دادم و بعد از ظهرش اورال یکی از دانشگاه ها رو داشتم(دانشگاه سین.گاف)....همون روز به من گفته شد که جمعه یعنی 24 می ,شما اورال دانشگاه دوم(یعنی دانشگاه سین.میم) رو داری که اشتباه به عرضمون رسونده بودن و 31ام می یعنی این جمعه ای که داره میاد,ما امتحان داریم.
حالا از دانشگاه اول بگم که من چهارشنبه امتحانشو دادم....پروفسوره هم اونقدررررر از من سوال پرسیییید اونقدررررر پرسید که منو خ
دیشب گوشی م زنگ خورد دوستم فاطمه بود...
خونه شون رو عوض کردن بعد از اتمام سال تحصیلی و تلگرام هم که قطع شد رسما هیچ ارتباطی باهم نداشتیم...
دیشب زنگ زده بهم میگه من مشهدم گوشی رو میگیرم سمت حرم دعا کن...
بعد از اینکه دعا کردم آنتن رفت و قطع کردیم...
بعد چند دقیقه دوباره زنگ زد گفت حالا گوشی رو بده مامانت دعا کنه...

عاخه یه دوست چقدر میتونه با وفا باشه؟!
پ ن:دوستای خوبتون زیاااد باشه ان شاءالله:)
روز و شبتون پر از حس های خوب...:)
#آقا بطلب...
یاعلی...
سلام مهربونم امروز دوشنبه یه صبح عااالیه که پر انرژی اومدم سرکار و آماده یه شکرگزاری عاالی هستم برای امروزم
1- مهربونم سپااس بابت نعمت انرژی و حال خوووبم
2- مهربونم سپاس بابت نعمت سلامتی خودم و تمامی خانواده م 
3- مهربونم سپاس بابت وجود شما و حس آرامشی که از بودنتون در کنارم دارم.
4- مهربونم سپاس بابت حقوقی که از تلاشم دریافت میکنم و حس خوب استقلال رو دارم هزاران بار شکر
5- مهربونم سپاس بابت کمکهاتون برای خرید ماشین که تو تک تک لحظاتش حضورتون رو
بالاخره بعد چندروز تنها اومدم حرم؛از حرم تا موکب تقریبا میشه گفت خیلی راهه.مستقیم بعد اینکه رسیدم رفتم حرم امام حسین ع ،حدود نیم ساعتی میشه گفت نشستم و بعدش بلند شدم که برم، باید زود میرفتم چون داداشم تو موکب منتظرم بود،از شبهای قبل یه راه میانبر پیدا کرده بود زیر زمین حرم که دیگه به شلوغی نخورم تو حرم و سریع برسم.داشتم فکر میکردم که از اونجا برم که با خودم گفتم ولش کن بزار از تو حرم برم هم کیفیش بیشتره هم ثوابش.از تو حرم که داشتم میرفتم تو حا
بروی روی لینک زیر جهت ثبت نام کلیک کنید
لینک وب سایت کوین پات
خووب بعداز این که در سایت بالا ثبت نام کردین در این ۷ تا سایت زیر که دوتاشون نیاز به رجیستر یعنی ثبت نام داره بعدش بقیه رو فقط ایمیلتونو بزنید و وارد سایتا بشن 
لینک ۷  سایت متصل به کوین_پات
1️⃣ عضویت در سایت bouns bitcoin
2️⃣ عضویت در سایت bit fun
3️⃣ عضویت در سایت moonbit co
4️⃣ عضویت در سایت moon doge
5️⃣ عضویت در سایت moon liteco
6️⃣ عضویت در سایت moon dash
7️⃣  سایت moon bitcoin cash 
یه استادی داشتیم من خیلی خوشم میومد از درس دادنش باهاش کنترل کیفیت داشتیم یه درس آماری محض یهوو وسطش میدیدی میرفت توی قران داستان حضرت سلیمان و مورچه رو میگفت یا مثلا از تذکره الاولیا و فیه ما فیه شروع میکرد صحبت کردن همه کلاساش همینجوری بود خیلی دوست داشتم سبکش رو یه بار با یکی از این خیلی درسخونای کلاس داشتیم در مورد استادا صحبت میکردیم گفتم فلانی خیلی خوبه ها گفت اصلا خووب نیست گفتم اواااا این واقعا فوق العادست گفت نه اینم وسط درس چرت و پ
گفتم و گفتن :))
گفتم : نقاب هاتونو بردارید
گفتن نه نمیشه
گفتم لطفا
گفتن خواهی ترسید ! 
گفتم از چی ؟
گفتن از دیدن خود اصلی  و واقعی مون 
گفتم بردارید !!
برداشتن! عقب رفتم ! ترسیدم ...چشامو بستم ...
گفتم بذارید نقاب هاتونوخواهش میکنممم ! 
ترسیدم از دیدن خود واقعی ادم هایی
که نقاب داشتن .ترسیدم از ادمای زیر نقاب
از خود اصلی شون ترسیدم
با خود اندیشیدم 
ایا من خودمم ؟
ایا منم نقاب زدم؟
ایا اگ نقاب دارم و 
نقاب بردارم خود اصلی م
رو ببینن جا میخورن؟
ایا خود
گفتم و گفتن :))
گفتم : نقاب هاتونو بردارید
گفتن نه نمیشه
گفتم لطفا
گفتن خواهی ترسید ! 
گفتم از چی ؟
گفتن از دیدن خود اصلی  و واقعی مون 
گفتم بردارید !!
برداشتن! عقب رفتم ! ترسیدم ...چشامو بستم ...
گفتم بذارید نقاب هاتونوخواهش میکنممم ! 
ترسیدم از دیدن خود واقعی ادم هایی
که نقاب داشتن .ترسیدم از ادمای زیر نقاب
از خود اصلی شون ترسیدم
با خود اندیشیدم 
ایا من خودمم ؟
ایا منم نقاب زدم؟
ایا اگ نقاب دارم و 
نقاب بردارم خود اصلی م
رو ببینن جا میخورن؟
ایا خود
فقط برای تو....فقط برای تویی که ذره ذره از وجود نازنینت کاسته شد تا من بزرگ شدم.....
ذره ذره از وجود نازنینت کاسته شد تا با خودت کنار بیای و من رو راهی کنی....
باز هم ذره ذره از وجودت داره کاسته میشه بخاطر ارزوهام.....
من نمیدونم که مادر بودن یعنی چی....ولی خووب میدونم که نبودن صمیمی ترین دوست یعنی چی...ادم به زور میتونه با نبود صمیمی ترین دوستش کنار بیاد,همنوطور که من دارم با نبودت  در کنار خودم, کنار میام و همچنین خودت در نبود من.....اما نمیدونم خدا که صب
سلام مهربونترینم امروز بیست و. یکم آذرماه 98 یه آخر هفته خووب هست  دیشب وقتی همراه کارتو نصب کردم و دیدم حقوق برج هشت و کامل ریختن حقوقی که 3 برابر حقوق هر ماه من تو شهر خودم بود بعد از هفت سال کار کردن خیلی حس خوبی داشتم از اینکه یکی دیگه از لطفای قشنگتون رو با تمام وجود حس کردم دیشب خیلی حس خوبیه وقتی تلاش میکنی یکماه که کارتو به بهترین شکل انجام بدی بعد در قبال کار خوبت حقوق دریافت میکنی حس خیلی خوبیه هزار بار شکرت مهربونم ارزو میکنم این حال خ
وقتی وارد دانشگاه شدم انتظار نداشتم همه مثل دوستای دبیرستان باشن 
اما فکر نمیکردم هم مرامشون در حد جزوه و امتحان و چهار تا کافی شاپ و سلفی باشه . خب البته توشون بودن کسایی که میشد باهاشون بیشتر از قهوه و نسکافه جلو رفت که چند کیلومتر پیاده بری و گپ بزنی و از عمق قلبت از تفکرات پنهانت حرف بزنی و کیف کنی که چقدر شبیه همید ... هرچند هنوز هم هیشکی اون رفیق مدرسه ت نمیشه! 
سر کار که رفتم فکر کردم خب طبیعیه اینام ته لبخند و گپشون قد چهار تا زنگ تفریح و
سلااام مهربونترینم
صبح قشنگ شما بخیر ( خب دوست دارم به شما که عزیزترینم هستین هم صبح بخر بگم حتی اگه مسخره بنظر برسه) اومدم بگم دوستون داااارم مهربونترینم خیلیی خیلیی دوستون دارم بار آخری که نوشتم زمانی بود که فک میکردم قراره جنگ شه بین ایران و آمریکا اما هیچ اتفاقی نیفتاد فقط خواستن حال روح ماها رو داغون کنن که کردن روزهای سختی بودن اینکه هر روز صبح بیدار شی و یه خبر خیلی بد از مرگ هم وطنات ببینی خیلی دردناکه و دردناکتر اینکه اصلن اون بالای
سلام مهربونم امروز یه نکته خیلی خوب رو بهم یاد دادین با کتابی که سر راهم گذاشتین
منم دقیقن دارم همینجوری پیش میرم در نقش یه مادر خوب برای همسرم و هربار و هر روز تو یه زمینه مهم بهش میفهمونم که نمیتوه درست کاراشو انجام بده و ازش ایراد میگیرم و همین باعث شده که رابطه مون به خوبی روزهای اول نباشه 
1- موقع رانندگی بهش مرتبن اعلام میکنم که نمیتونه خوب رانندگی کنه یا خوب پارک کنه یا تند نرو آروم نرو ضبط رو خاموش کن چرا زودتر میری ماشین. روشن میکنی او
سلام مهربونم امروز یه نکته خیلی خوب رو بهم یاد دادین با کتابی که سر راهم گذاشتین
منم دقیقن دارم همینجوری پیش میرم در نقش یه مادر خوب برای همسرم و هربار و هر روز تو یه زمینه مهم بهش میفهمونم که نمیتوه درست کاراشو انجام بده و ازش ایراد میگیرم و همین باعث شده که رابطه مون به خوبی روزهای اول نباشه 
1- موقع رانندگی بهش مرتبن اعلام میکنم که نمیتونه خوب رانندگی کنه یا خوب پارک کنه یا تند نرو آروم نرو ضبط رو خاموش کن چرا زودتر میری ماشین. روشن میکنی او
بله یه ما گذشت.............
از اولین باریکه اومدم اینجا و با اونی جونم اشنا شدم.............
یه ماهی که برام عینه برقو باد گذشت و تو اون یه ماه با شما ها خاطراته خوبی داشتم و خواهم داشت..........
یه ماهی که باعث شد با خیلیا اشنا شم و خیلی چینگو هایه ماه و اونی هایه عشقو دونسنگایه خوشمل پیدا کردم و خیلی خوشحال که دارمشون..........
اول از همه از سحر اونیه گلم تشکر می کنمو دست بوسشم که منو به جمعتون راه دادو با همتون اشنا کرد.اووونننیییی کومائووووو تا اخره عمرم مدیون
بله یه ما گذشت.............
از اولین باریکه اومدم اینجا و با اونی جونم اشنا شدم.............
یه ماهی که برام عینه برقو باد گذشت و تو اون یه ماه با شما ها خاطراته خوبی داشتم و خواهم داشت..........
یه ماهی که باعث شد با خیلیا اشنا شم و خیلی چینگو هایه ماه و اونی هایه عشقو دونسنگایه خوشمل پیدا کردم و خیلی خوشحال که دارمشون..........
اول از همه از سحر اونیه گلم تشکر می کنمو دست بوسشم که منو به جمعتون راه دادو با همتون اشنا کرد.اووونننیییی کومائووووو تا اخره عمرم مدیون
 
 
سلام
 
آدم احساساتی تاحالا دیدید؟
 
آدم خیالاتی چطور؟
 
آدم غصه خور برای دیگران چی ؟( اصطلاحشو خودم ساختم )
 
یا اصن آدمایی رو دیدید  که تو خلوت بهشون خوش میگذره تا حضور در جمع  :)
 
من دقیقا مخلوطی ازین آدم ها هستم
 
ممکنه گیج بشید
 
حق دارید ولی اینا چند سبک شخصیتی منه که هروز باهاشون در جدالم
 
میدونید سخته نگران بقیه باشی نتونی ناراحتیشون رو ببینی ولی در عین حال ازین نگران بودنه حالت انزجار  داشته باشی !چون آرامش خودت توی خلوته! توی تنها
 
 
سلام
 
آدم احساساتی تاحالا دیدید؟
 
آدم خیالاتی چطور؟
 
آدم غصه خور برای دیگران چی ؟( اصطلاحشو خودم ساختم )
 
یا اصن آدمایی رو دیدید  که تو خلوت بهشون خوش میگذره تا حضور در جمع  :)
 
من دقیقا مخلوطی ازین آدم ها هستم
 
ممکنه گیج بشید
 
حق دارید ولی اینا چند سبک شخصیتی منه که هروز باهاشون در جدالم
 
میدونید سخته نگران بقیه باشی نتونی ناراحتیشون رو ببینی ولی در عین حال ازین نگران بودنه حالت انزجار  داشته باشی !چون آرامش خودت توی خلوته! توی تنها
بالاخره بعد چندروز تنها اومدم حرم؛از حرم تا موکب تقریبا میشه گفت خیلی راهه.مستقیم بعد اینکه رسیدم رفتم حرم امام حسین ع ،حدود نیم ساعتی میشه گفت نشستم و بعدش بلند شدم که برم، باید زود میرفتم چون داداشم تو موکب منتظرم بود،از شبهای قبل یه راه میانبر پیدا کرده بود زیر زمین حرم که دیگه به شلوغی نخورم تو حرم و سریع برسم.داشتم فکر میکردم که از اونجا برم که با خودم گفتم ولش کن بزار از تو حرم برم هم کیفیش بیشتره هم ثوابش.از تو حرم که داشتم میرفتم تو حا
سلام دوستای گلم    
البته که پست بنده رو از نقاط مختلف ایران و شایدم از نقاط مختلف جهان میخونید..من هم این پست رو دارم از ایران برای شما ارسال میکنم....بله درست متوجه شدید من در حال حاضر ایران هستم...
هفته ی پیش:شب چون چیزی برا خوردن نداشتم و وقت هم نداشتم به ناچار کالباس و فلفل دلمه ای قرمز خوردم...شنبه صبح با  خارش شدید دست و پا و سر و صورت و کلا همه جا بیدار شدم از خواب....حالا چشمهامم بااز نمیشد چون پشت پلکمم ورم عجیبی داشت و در واقع باید بگم قدرت
یه روز که نباید پاک می شد...
 این پست رو روزها پیش نوشتم، روزهای پایانی اسفندماه، 26 یا 27 اسفند  98بود ... آخرش یکی از اون نوشته هایی شده بود که سرشار از ایده، الهام جادو و نور هستن... اما درست لحظه‌ی انتشار نهایی پاک شد و من هنوز به فکرشم ... سعی میکنم بنویسمش دوباره تا از فکرش بیام بیرون:  
 حقیقتا غمگینم اما این غم باعث نمیشه از تصورِ دیدن، شنیدن و لمس زیبایی ها ذوق نکنم. حتی همین حالا که پر از غمم، از فکرِ اینکه میتونم قرمزی طلوع و غروب رو بازم ببی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ هواداران رامبد جوان و خندوانه